رباتهای انساننما از دیرباز در رمانها و فیلمهای علمی-تخیلی وجود داشتهاند؛ اما علم هوش مصنوعی به عنوان یک مفهوم آکادمیک از سال ۱۹۵۵ آغاز شد و اندکی پس از آن یعنی در دههی ۷۰ میلادی، طرح اولیهی ساخت فیلم هوش مصنوعی در ذهن کوبریک شکل گرفت. زمانی که استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) اولین بار ایدهی فیلم هوش مصنوعی را با اسپیلبرگ مطرح کرد سال ۱۹۸۴ بود، دورانی که هنوز در آن علم هوش مصنوعی توسعه نیافته بود و دانش خردسالی بود و هنوز دانشمندان ابعاد و پتانسیلهای آن را نشناخته بودند. در دنیای هوش مصنوعی فیلم اسپیلبرگ یکی از مطرحترین فیلمهاست.
فیلم هوش مصنوعی ۲۰۰۱ (A.I. Artificial Intelligence)، یک فیلم درام علمی-تخیلی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg) است. داستان فیلم در زمانی رخ میدهد که گرم شدن زمین و کمبود منابع، داشتن فرزند را با محدودیت مواجه کرده است و انسانها برای تامین نیازهای خود به رباتها روی آوردهاند. فیلم هوش مصنوعی درمورد دیوید (David)، ربات انساننمایی است که دارای توانایی درک احساسات و عشق ورزیدن است. دیوید توسط هنری و همسرش مانیکا، که فرزندشان به دلیل یک بیماری نادر در سرمازیستی بهسرمیبرد تا درمانی برایش پیدا کنند، به فرزندی گرفته میشود. او همانطور که برنامهریزی شده است، تمام عشق و احساسش را در اختیار خانوادهی جدیدش میگذارد. اما زمانی که فرزند واقعی مانیکا بهبود مییابد و به خانه باز میگردد، وضعیت کمی پیچیده میشود. فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ، همهی برخوردهای عاطفی ممکن که انسانها میتوانند با رباتهای انساننما داشته باشند را کاوش میکند.
دیوید، رباتی که توانایی درک احساسات را دارد
انتشار فیلم هوش مصنوعی در زمان طفولیت تکنولوژی هوش مصنوعی
با غرق شدن در فضای فیلم و نمایان شدن دنیای آن از نگاه دیوید، رباتی که برای تجربهی عواطف انسانی طراحی شده است، میبینیم که این رباتهای مکانیکی در همه جا موجودند. در این دنیای خیالی، که زندگی را پس از گرمایش زمین و پدیدار شدن سونامیها نمایش میدهد، ماشینهای هوشمند هر کاری را میتوانند انجام دهند.
زمانی که اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۵ توسعهی فیلم هوش مصنوعی را پس از استنلی کوبریک بر عهده گرفت، تکنولوژی هوش مصنوعی هنوز در مراحل اولیهی خود بود. در سال ۲۰۰۱ که فیلم هوش مصنوعی منتشر شد، مشهورترین سیستم هوش مصنوعی، کامپیوتر Deep Blue بود که توسط IBM طراحی شده بود و میتوانست شطرنج بازی کند. در آن زمان، دورنگارهای هوش مصنوعی و رباتها بیانتها به نظر میرسید؛ اما نه به خاطر تحقیقات گستردهی دانشمندان، بلکه به این خاطر که هنوز اطلاعاتمان آنقدر نبود که محدودیتهای منطقی این تکنولوژی را درک کنیم.
حال پس از ۱۹ سال، ما در زمینهی هوش مصنوعی تحولات بسیاری دیدهایم. دیدیم که چگونه هوش مصنوعی در صنعت ما را یاری میدهد، IBM با سریعترین ابررایانهاش محاسبات هوش مصنوعی را تسریع میکند و چتباتهای مبتنی بر هوش مصنوعی در فضای بیکران اینترنت میخزند؛ رباتهایی که حتی جسم ندارند.
هوش مصنوعی فیلم اسپیلبرگ در جستجوی دلیلی برای ساختن رباتهای انساننما
ما هنوز رباتهای انساننمایی که در فیلم هوش مصنوعی دیدهایم را نساختهایم، با این حال تلاش زیادی هم برای آن نکردهایم. آن طور که به نظر میرسد، در حال حاضر هنوز دلیل موجهی برای تولید چنین رباتهایی نداریم. در واقع هنوز دلیلی برای ساخت هوش مصنوعی فیلم اسپیلبرگ نداریم.
از دیدگاه علمی، رباتهای انساننما در هیچ کاری خوب نیستند. ساختن رباتی که کاملا شبیه انسان باشد، بسیار دشوار و تا حدودی بیهوده است؛ حداقل در حال حاضر. اگر به دنبال ماشینی هستید که اجسام را بلند کند، آشپزی کند، تجهیزات تولید کند و در محیطهای دشوار کار کند، بهتر است آن را طوری بسازید که برای آن کارها خوب عمل کند. رباتی که به شکل انسان باشد، نقصهای بسیاری خواهد داشت و به اندازهی کافی بهینه نیست. تنها یک دلیل برای تولید چنین رباتی وجود دارد و آن هم ساختن رباتی است که احساسات و عواطف انسانی را درک کند و بخواهیم جای فرزندمان به آن عشق بورزیم. در طول فیلم هوش مصنوعی، دیوید یک هدف تغییرناپذیر دارد و برای آن برنامهریزی شده است؛ این که دوست بدارد و دوست داشته شود. او هیچوقت از این هدف سرپیچی نمیکند و سعی در تغییر آن ندارد؛ چراکه بر این بنیان ساخته شده است.
واکنش ما نسبت به رباتهایی کاملا مشابه خودمان چه خواهد بود؟
موضوع دیگری که نباید از آن چشمپوشی کرد، فرضیهی درهی وهمی (Uncanny valley) است. بر اساس این فرضیه اگر خصوصیات و حرکات یک پدیدهی مصنوعی تقریبا همانند نمونهی طبیعی آن باشد، اما نه کاملا منطبق بر آن، اغلب بینندگان نسبت به آن حس دافعه خواهند داشت. وقتی یک ربات به حد زیادی شبیه به انسان باشد، ما نسبت به آن حس دافعه خواهیم داشت. این را در فیلم هوش مصنوعی هنگامی که مانیکا برای اولین بار با دیوید آشنا میشود میبینیم. بازیگر دیوید، هارلی جول آسمنت (Haley Joel Osment)، با بازی کردن در نقش ربات پسربچهای که بسیار تلاش میکند شبیه به انسانها رفتار کند، ترس غریبی را در دل بینندگان مینهد. مادر این ربات به شکل زیبایی با چشمانی گریان این رفتار را خلاصه میکند: «او واقعی است… ولی در عین حال نیست…».
اینترنت، واژهای که ردی از آن را در هوش مصنوعی فیلم اسپیلبرگ نمیبینیم
احتمالا مهمترین ایراد فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ از نظر علم و تکنولوژی، نشان دادن جهانی است که انگار اینترنت اصلا وجود نداشته است! امروزه، اینترنت یکی از مهمترین ابزارهای توسعهی نرمافزارهای هوشمند است. اینترنت دادههای مورد نیاز برای تعلیم الگوریتمهای هوش مصنوعی را تامین میکند. سیری و گوگل با اینترنت کار میکنند؛ اینترنت جایی است که فیسبوک الگوریتمهای هوش مصنوعی خود را برای نشان دادن مطالب مورد علاقهی ما اجرا میکند. آیندهی هوش مصنوعی، صرفا ماشینهایی نخواهند بود که در میان ما زندگی میکنند؛ نرمافزارهایی خواهند بود که حتی نیازی به جسم ندارند.
جیگلو جو، رباتی که در میانهی فیلم دیوید را همراهی میکند
اما در این فیلم این ویژگی را نمیبینیم، چرا که فیلم هوش مصنوعی صرفا درمورد رباتها است. در صحنهای، دیوید و جیگلو جو (Gigolo Joe) به شهری دیگر سفر میکنند تا از دکتر نو (Dr. Know)، کامپیوتری که در یک جای ثابت قرار دارد، سوالات سادهای بپرسند. در کدام جهان یک نفر برای یافتن پاسخ به چند سوال باید به شهر دیگری سفر کند؟ اطلاعات تمایل به گسترش یافتن دارند و در یک جا ساکن نمیمانند.
یادگیری عمیق، پیشبینی درست فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ از آینده
با این حال بخشهای زیادی از فیلم هوش مصنوعی وجود دارد که اسپیلبرگ آنها را درست ترسیم کرده است. شخصیت پروفسور هابی (Professor Allen Hobby) در بخشی از فیلم میگوید: «ماشینهای هوش مصنوعی از طریق سیستمهایی کار میکنند که شبکههای عصبی انسان را شبیهسازی میکنند.» این در اصل همان یادگیری عمیق است؛ دانشمندان در یادگیری عمیق سعی میکنند مدلی از مغز را در یک ابررایانه شبیهسازی کنند تا آن را مانند انسان هوشمند کنند. پس در این زمینه هوش مصنوعی فیلم اسپیلبرگ، یک هوش مصنوعی نزدیک به واقعیت است.
دیوید، که یک ربات مبتنی بر هوش مصنوعی است، مثالی از یادگیری عمیق است. در طول فیلم به تدریج شخصیتش شکل میگیرد و به یک انسان کامل تبدیل میشود. برخلاف شخصیتی مثل جیگلو جو، که طوری برنامهریزی شده که تا ابد طبق یک الگوی خاص فکر کند و رفتار کند. شخصیت دیوید تعلیم یافته است، درصورتی که شخصیت جو برنامهریزیشده است.
ما، همچنان در تلاش برای توسعهی هوش مصنوعی
در انتها باید گفت که محققان در تلاش هستند تا رباتهایی طراحی کنند که به جای این که برای کاری برنامهریزی شوند، خود یاد بگیرند آن کار را انجام دهند. برای این کار باید هوش مصنوعیای طراحی شود که با توجه به شرایط اطراف و دادههای جدید، خود را با محیط تطبیق دهد. با توسعه دادن چنین سیستمهایی، میتوانیم به ساخته شدن رباتهایی هوشمند مانند دیوید در فیلم هوش مصنوعی نزدیک شویم.
منبع: INVERSE